روزهای جهاد

دیدید بعضی وقتا رو بعضی چیزا حساب باز می کنی ولی آخر دستت می مونه تو حنا ...

قرار بود که دو کلاس مدرسه که قدری قدیمی بود را گچ کاری کنیم و به آموزش و پرورش تحویل دهیم .. گچ و وسایل فراهم بود .. ولی چون پروژه ها زیاد بود و نیرو کم، قرار شد که بنا هماهنگ بشه و بچه ها بهش کمک کنن تا کار انجام بشه ..

عید بود و زمان تعطیلات .. به این بگو و به اون بسپار که بنا جور کنیم ولی آخر نشد ..

روزهای آخر اردو بود .. مسئول عمرانی که از هماهنگ نشدن بنا به عجز آمده بود از ما خواهش کرد که در کار گچ کاری سقف مدرسه کمکش کنیم ..

ما هم که اضطرار مسئول عمرانی رو دیدیم دست از همه کارها کشیدیم و دربست رفتیم پیش او .. سه نفر بودیم با خودش چهارنفر .. شروع کرد مثل یک اوستاکار حرفه ای توضیح دادن .. آخه به جز یک نفر از ما که اون هم در حد شاگردی گچ کاری کرده بود، هیچ کدام ماله هم دست نگرفته بودیم!

به این میگن ماله .. اینجوری میگیری دستت .. گچ رو در چند مرحله درست می کنن .. با دست گچ رو میزاری رو ماله و اینطور می کشی ..

خدای من این دیگه چه پروژه ای شده !! گفتیم دست بردار ما که بلد نیستیم .. می گفت: یاد می گیرید .. خلاصه تخته ها رو تنظیم کردیم .. رفتیم بالا و آماده ی شروع به کار شدیم .. دو نفر پایین گچ می ساختن و ما هم بالا به جنگ سقف رفته بودیم ..

اول کار قدری گچ هدر دادیم ولی بعد مسئول عمران اومد گفت : زاویه دستت رو اینطور بگیر و حالا بکش .. محکم تر .. آهان .. حالا شد .. کم کم داشتیم یاد می گرفتیم .. بعد چند دقیقه احساس یک اوستا بهمان دست داده بود .. اعتماد به نفس بسیار کاذبی که هیچ کس را دیگر قبول نداشتیم ..

بعد از مدتی تیم رسانه ای برای تهیه گزارش از سیما آمده بود  .. دیگر حالتمان دست خودمان نبود .. خیال این که کار مخلصانه ی ما توسط سیگنال های صداوسیما پخش خواهد شد ذوق زده مان کرده بود .. همه مصاحبه کردیم .. بسیار خوشحال بودیم .. در همین حال و گرم کار بودیم که ناگهان بخشدار هم برای بازدید آمد .. عجب روزی شده بود .. کاش زودتر به این کار مشغول شده بودیم!! به روی خودمان نیاوردیم .. فقط کار خودمان را می کردیم .. بخشدار هم که تقریبأ از وضعیت ما خبردار شده بود با پوسخندهایی تلخ ما را همراهی کرد ..

....................................................................................................................

پی نوشت : کلاس ها بعد از رفتن ما به طور کامل کار گچ کاریشان کامل شد و به آموزش و پرورش تحویل داده شد.

نتیجه نوشت: به هر نحوی که شده پروژه ها را انجام ندهید .. حتی به قیمت یاد گرفتن کار توسط بعضی ها ..

اگر کلاس هایی قبل از اردو برای آموزش مهارت های مورد نیاز برگزار شود .. در مواقع بحرانی این مشکلات پیش نخواهد آمد

حتمأ مسئولین عمرانی گروه ها با خود چند عدد نیروی همه کاره در امور فنی همراه داشته باشند

گچ کاری هم شغل خوبی است !!

این هم عکس به یاد ماندنی از ما چهارنفر حین کار ...

نظر فراموش نشود ..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت